زندگی جاودان 🌠

victoria habibzadehhttps://blogix.ir/@408b3c victoria habibzadehhttps://blogix.ir/@408b3c victoria habibzadehhttps://blogix.ir/@408b3c · 1401/10/15 13:14 · خواندن 2 دقیقه

  راه طولانی را طی کردم تا به اینجا رسیدم و اینجا را بیشتر از هر جایی دیگر دوست دارم.🗺🫂

   هنگامی که سر گردان به دوستانم می نگریستم، هرکدام از آن ها راهی را برگزیده بود ولی من همچنان در مدار سیارک ها بین مشتری و مریخ در گردش بودم.🪐☄️

  روزی تصمیم گرفتم راهی را انتخاب کنم و پا در آن مسیر بگذارم و تا آخر آن مسیر ادامه بدهم تا زمانی  که به نابودی و نیستی برسم ؛ پس به سمت زمین حرکت کردم.🌍

  لحظه شماری میکردم تا وارد جو زمین بشوم و ببینم چه اتفاقی می افتد.از همه ی دوستان خدا حافظی کردم و سفر خود را آغاز کردم.🧭☄️

  از کنار مریخ سوراخ سوراخ شده عبور کردم و به نزدیکی زمین رسیدم ، آن گوی آبی که از دور چشم ها را خیره ی خود می کرد.🌏🏞🏜🏝🏕

  هر چه به زمین نزدیکتر می شدم سرعتم نیز بیشتر و بیشتر می شد تا جایی که از سرعت زیاد داغ و سرخ شده بودم همین که وارد جو شدم فشاری بر روی تنم احساس کردم و ناگهان تبدیل خیره کننده ای شدم و وجودم از هم متلاشی شد.🌉🌟

   حس عجیبی بود. از آن بالا چشم هایی را دیدم که به من خیره شده بودند و زیر لب زمزمه می کردند گویی من آذرخشی بودم که می توانستم با نور خود آرزوهای آن ها را به دست سرنوشت بسپارم تا او آن ها را تحقق بخشد .

   در آن لحظه احساس کردم در این تاریکی نور خیر کننده ی من با شکوه تر از نور ماه همیشه تابان است .💥💫🌕

   قبل از شروع این سفر شگفت انگیز فکر می کردم زمانی از بین خواهم رفت و برای همیشه از صحنه ی روزگار محو خواهم شد ولی حالا به این پی بردم من جاودان و همیشگی هستم زیرا پس از متلاشی شدن وجودم تبدیل به ذرات مولکولی شد و در جو آسمان از این سو به آن سو سرک می کشم و به مناظر زیر پایم چشم می دوزم.🌅