در دل تاریکی🌼

victoria habibzadehhttps://blogix.ir/@408b3c victoria habibzadehhttps://blogix.ir/@408b3c victoria habibzadehhttps://blogix.ir/@408b3c · 1401/05/23 17:58 ·

آهسته و آرام تکانی خوردم و بعد از آن تکان دنیای من تغیر کرد.🪴

دنیایی که فکر می کردم تا ابد اینگونه خواهد ماند. روزها طول کشید تا به ارزش خود پی بردم و فهمیدم که من چه اهمیت و ارزش والایی دارم، هرچند عده ایی حق مرا ضایع و با من ناجوانمردانه رفتار می کنند.🌈

همه جا تاریک بود و خبری از روشنایی نبود آهسته تکانی خوردم ، ناگه پرده‌ی تاریکی کنار و روشنایی از همه سو به طرفم تابید . حس عجیبی بود. سقفی بی پایان در بالای سرم قرار داشت و پرندگانی زیبا در دل آن در حال پرواز بودند ، آری این همان روزی است که همه ی دانه ها در مورد آن بحث و گفت و گو می کردند.🏝

سال ها گذشت و گذشت و حال آن روز تبدیل به خاطره ای زیبا و به یاد ماندنی شده است خاطره ای که در   گوشه ی ذهن من نقش بسته است و هرگز به فراموشی سپرده نخواهد شد.🌿

چیزهای زیادی را دیدم و شنیدم و تجربه کردم و دریافتم که زندگی انسان ها با زندگی ما تفاوت های زیادی دارد. آری چیزهایی را دیدم که ای کاش هرگز ندیده بودم؛                پیرزنی را دیدم که فرزندش با او بد رفتاری می کرد و کودکی را دیدم که چگونه پدرش با او پرخاش می کرد و گدایی را دیدم که چگونه مورد تمسخر قرار گرفته بود و..‌‌‌.   ولی در کنار این بی رحمی ها و ظلم ها خوبی هایی نیز وجود دارد. روزی از روزها فردی را دیدم که به پیرمردی کمک کرد تا وسایلش هایش را ببرد و فهمیدم زندگی انسان مخلوطی از خوبی ها و بدی ها است و هر آنچه انجام دهد کار او به سوی خودش باز می گردد.       (هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی)🍁

راستش را بخواهید گاهی اوقات آرزو می کنم که ای کاش یک انسان بودم زیرا زندگی انسان ها پر از هیجانات و احساسات گوناگون است و می تواند بیاموزد و در مسیری که خود می خواهد رشد کند و به هر چه فکر کند دست یابد ولی حیف اکثر انسان ها از قدرت درون خود غافل هستند و ارزش خود را کشف نمی کنند و آن را دست نخورده به گور می برند ولی خوشحالم که من به عنوان یک درخت ارزش خود را یافتم و مسئولیتی را که به خاطر آن آفریده شده بودم به پایان رساندم.🌾💐